پیر مرد واکسی

یادم نیست اولین بار کی بود ، اما بیشتر از ۲ سال از آشناییمون میگذره . توی فرودگاه شهر ما چند تا ایستگاه واکسی هست که یک روز از دم یکیشون داشتم رد میشدم که دیدم یک پیر مرد دم یکیشون نشسته و داره روزنامه میخونه حدود نیم ساعتی اونجا بودم و دیدم که روزنامش تموم شد و یک کتاب که همراهش بود رو شروع به خوندن کرد . دلم سوخت و رفتم بهش گفتم چقدر برای واکس ؟ گفت پنج دلار . گفتم خیلی خوب بعد ازم پرسید چقدر وقت داری تا پروازت گفتم زیاد گفت پس بذار یجوری برات واکس بزنم که حالا حالا ها احتیاج به واکس زدن نداشته باشی خندیدم و گفتم خوب اونوقت دیگه نمیام  سراغت که گفت آره اما همیشه نگاه میکنی و میگی عجب واکسی زده ! کارش تموم شد و بهش ده دلار انعام دادم نگاهم کرد و گفت اگه اینجوری پولت رو خرج کنی هیچوقت هیچی برای خودت نمیمونه برای پنج دلار کار ده دلار انعام  نمیدن خندیدم و گفتم عیب نداره واکسش خیلی خوبه

مسافرتم رو رفتم و برگشتم و باز هم همون جا تو همون جا دیدمش  دوباره داشت یه چیزی میخوند بهش سلام کردم و گفتم کفشام واکس زدنی نیست اما خیلی خاکی شدن میتونی برام تمیزشون کنی ؟پوله همون واکس رو میدم گفت باشه . آخرش که خواستم پول بدم گفت مهمون من گفتم نه  گفت تو همین دیروز صبح اینجا بودی و این بار کاری نداشت کفشات . ازش تشکر کردم و رفتم اما از بعد از اون دیگه کلی با هم دوست شده بودیم تا میدیدمش میگفت خودت مسافری یا ومدی استقبال یا بدرقه کس دیگه ؟ این همیشه اولین حرفی بود که بهم میزد بعد هم بهم میگفت تو همش اینجایی یا خودت مسافری یا مسافر داری. موقع واکس زدن هم برام داستان تعریف میکرد میگفت که کار میکنه چون از تنهایی بدش میاد از جنگ کره میگفت  که تقریبا ۵۰ سال ازش میگذره واون هم به عنوان عکاس  اونجا بوده  از خاطرات و سختیهای جنگ و … بهم قول داده بود که یک روز بهم عکاسی با دوربین های حرفه ای رو یاد بده قرار بود یه روز با هم بریم رستوران ایرانی و غذای ایرانی بخوره قرار بود یک روز آلبوم عکسهای جنگ رو که خودش گرفته بود بهم نشون بده  قرار بود وقتی نوه اش که اومد توی شهرما  من باهاش در مورد کارم صحبت کنم چون که  دلش میخواد مهندس بشه و خیلی قرار های دیگه … امروز بعد از ۲-۳ ماه اومدم فرودگاه (شایدتوی این چند ساله  این بیشترین مدتی بود که من پام رو اینجا نگذاشته بودم )رفتم و دیدم یک نفر دیگه اونجا نشسته از مغازه بغلش پرسیدم که موری کجاست ؟بهم گفت از کجا میشناختیش؟  گفتم دوستمه گفت یک ماه پیش فوت کرده مثل اینکه همینجا که بوده سکته کرده و در جا هم فوت کرده … خیلی ناراحت شدم هیچوقت نپرسیدم اما حدس میزنم که حد اقل هشتاد سال سن داشت همسرش ۴-۵ سال پیش فوت کرده بود بچه هاش هم توی یک ایالت دیگه بودن خودش همیشه میگفت فرودگاه رو دوست داره چون همیشه شلوغه و در عین حال همیشه یادش میاره که همه  آدمهای اطراف در حال گذر هستن  یکی میره و یکی دیگه میاد و این بار  خودش رفت و من الان روی صندلی روبروی محل کارش نشستم و این متن رو به یاد  موری مینویسم . شاید از این به بعد موقع مسافرت دلیلی نداشته باشه که ۱۵-۲۰ دقیقه زود تر بیام تا با دوستی که به راحتی میتونست هم سن پدر بزرگم باشه صحبت کنم

~ توسط 3 Pointer در ژانویه 9, 2010.

یک پاسخ to “پیر مرد واکسی”

  1. واکسی جزء معدود شغلهاییه که سیاه میکنه و دل بدست میاره

بیان دیدگاه